جلسات آموزشی طرح ملی گفتمان نخبگان علوم انسانی در تاریخ جمعه 15 بهمن در دفتر تبلیغات اسلامی، نمایندگی تهران، با حضور اساتید و صاحب نظران علوم انسانی برگزار گردید. دکتر علی رضا شفاه در ادامه جلسات "فلسفه علم" و بررسی و نقد کتاب "چیستی علم آلن چالمرز" این سوال مهم را مطرح کردند که، آیا خصلت های اساسی حکم در محتوای حکم موثر است؟ ایشان سپس به این نکته اشاره کردند که گزاره و استدلال را فقط گزاره پشتیبانی می کند ومشاهده آمیخته ودر هم تنیده با گزاره است. وی افزود: اگر مشاهده به تنهای مبنای علوم بود که اصلا منافشه ای در بین دانشمندان وجود نداشت وتمام دعواها بر سر این است که دانشمند آنچه که هست را می خواهد بگوید نه آنچه که در واقع, به نظر می رسد.
گزارش مشروح جلسه را در ادامه می بینید:
چطور یک چیزی وقتی مشاهدتی تلقی شد می تواند تفسیری ارائه دهد که کاملا نظری شود. حالا وقتی نظری شد چه می شود؟ قبلا ما یک حجت مشترک داشتیم به نام حس؛ چون حس گزاره درست را به شما می داد، ولی آلان حس به شما گزاره ای نمی دهد. ویژگی رنگ دیگر ویژگی حس نیست، بلکه بسته به شما می شود. در اینجا نظریه وارد مشاهده شده است.
شما آنچه هست را از آنچه به نظر می رسد جدا کنید. اساس شناخت در"آنچه به نظر می رسد" هست .در خود شناخت حسی، قضاوت وجود دارد. شناخت یک حکم است وقضاوت دارد.آنچه به نظر می رسد، همیشه "قضاوتی" در میان است. انسان در فرایند شناخت همواره فعال است. اساسا حکم یک تصدیق دارد؛ تصدیق قضاوت است. در اینجا بین تصور وتصدیق یک رابطه است. قرمز و آبی یک مفهوم است. تصدیق وتکذیب شما در اینکه آن چیز است، قضاوت می کند. ما در علم با هم می جنگیم .اگر حسی بود که اصلا جنگی در میان نبود. همیشه پای قضاوت در میان است وبر سر قضاوت است که ما باهم مناقشه می کنیم. قضاوت کردن به معنای آنچه هست از آنچه به نظر می رسد است، این مسئله، مسئله وابستگی به فاعل شناسا نیست. دانشمند می خواهد یک حرف عینی بزند وآنچه که هست را بگوید. تصدیق وقتی در میان می آید، شما با یک گزاره طرف هستید. خود قضاوت فی نقسه، قابل مناقشه است. وقتی شما می گویید الف ب است، یعنی می توانست الف ب وجود نداشته باشد؛ در اینجا شما خبر می دهید. خود تصدیق خلاف واقع را پیش می کشد. مناقشه در بنیاد حکمی است که شما می دهید، علت مناقشه تعدد افراد نیست.
وقتی می گویم الف ب است، حکمی می کنیم درباره خود امور. هر حکمی که ما می کنیم طرحی از خود در آن است،آنچه هست درآن هست. در اینجا چرا شما به پشتیبانی استدلال نیازدارید؛ چون وقتی شما راجع به آنچه هست صحبت می کنید، لایه آنچه که هست را از آنچه که به نظر می رسد جداکرده اید. هر چقدر که این مخالفت شدیدتر باشد، توجه به گزاره ها بیشتر جلب می شود وگزاره قدرت مندتر وقابل توجه تر می شود. همه علوم دارند آنچه واقعا هست را، از آنچه که به نظر می رسد را نشان می دهند. مکانیزم های علوم می خواهند این دو را به هم نزدیک کنند.
سوال: آیا خصلت های اساسی حکم در محتوای حکم موثر است؟ پندارهای اساسی فلسفه چگونه در نظریه ها حضوردارند؟ اساس نظریه ها چگونه با ویژگی های اساسی نظریه درگیر می شوند؟ گزاره را فقط "گزاره" پشتیبانی می کند، چون گزاره الف ب است، از اساس مناقشه برانگیز است. مناقشه در گفتن این "است" است. خود اینکه حکم می کنید، امکانها رامتعدد کرده است؛ وخودش رقبای خودش را درست می کند واین رقبا علی الصول هست.
شناخت یعنی حکم کردن وقضاوت کردن. من همیشه بیرون را قضاوت می کنم ومی آورم این طرف. مشاهده از اساس به نظریه آمیخته است. قضاوت را نمی شود از جایی آورد. رابطه در بیرون نیفتاده است. قضاوت به عهده گرفتن است. مسئله، مسئله ویژگی حکم است نسبت به ویژگی حس. آن مسئله هیچ ربطی به افراد وفاعل شناسا ندارد. هر حکمی حاوی یک مسئولیتی است.
ما در مورد خود حکم صحبت می کنیم. خود حکم، مسئولیت خبر را قبول کرده است. آیا این حکمی که مسئولیت را قبول کرده است در بیرون افتاده است. قضاوت ابداع می کند. شما در قضاوت ها حقوقی وسیاسی، این ابداع را بیشتر می بینید. موضع گیری های سیاسی مثل نیرو عمل می کنند. این موضع گیریها یک تصمیم است. در اینجا پای جعل وانشاء وسط است. این انشاء در تمام لایه های کار علمی هم حضور دارد."است" و"رابطه" در بیرون نیفتاده است، نهایتا حکمی است که دانشمند می دهد. "باور دارید" یعنی شما مسئولیت این گزاره را بر عهده می گیرید. تمام این استدلال ها برای این "است" است چون "است" یک قضاوت است.
دانشمندان مسئولیت علمی دارند و باید بتوانند از حکمشان دفاع کنند، چون در باره آنچه که بیرون است، قضاوتی کرده اند. مسئولیت کشف جهان بر عهده دانشمند است. مسئولیت توزیع جهان آنگونه که هست بر عهده دانشمند است. دانشمند به خودش حق نمی دهد که اشتباه کرده باشد، چون فقط یک مسئولیت دارد وآن اینکه "درست" بگوید. در درست گفتن یک "مسئولیت" است. گزاره ای علمی خبری هستند وبه اندازه ای که امری را به عهده می گیرند، مناقشه انگیز ترند.
پوپر می گوید: حس ومشاهده نمی تواند از گزاره ها پشتیبانی کند و این بنیاد معارض های پیرامون استقراء است. قضاوت دانشمند به واسطه معنای خودش، باید چیزی از خودش داشته باشد. مسئولیت باید در حکم باشد، چون قضاوت در بیرون نیفتاده است. قضاوت ادعاست. از حالتهای مختلف یکی را برگزیدن است. در قضاوت گزینش یک حکم، از میان احکام ممکن در میان است. ما در قضاوت دل بخواهی حکم نمی کنیم، ما مسئولیت مثلا سخت بودن سنگ را بر عهده می گیریم. این جور نیست که دانسمند هر حرفی بزند بدیهی باشد. دانشمندان در امور شاذ، دانشمندان قویتری هستند. قاضی قدرتمند مسئولیت حقیقت را به عهده می گیرد والزاما چیزی را نمی گوید که به نظر می رسد. قضاوت کار کسی است که می تواند به عهده بگیرد. قضاوت با آگاهی رابطه دارد. من دارم در اینجا پیرامون ویژگی های اگاهی صحبت می کنم.
مسئولیت، مغارن جدایی موضوع از گزاره هاست؛ شما همواره از مجهول نحوی جدایی دارید. فاصله ای بین حس وگزاره است که هیچ وقت پر نمی شود. تا آنجایی که هر حکمی نیاز به استدلال و شواهد ودفاعیه ای دارد، ادعا ومسئولیتی دارد، پس قضاوتی دارد. مسئله "تصدیق" است که باعث می شود شما قضاوت داشته باشید. چون در کنار تصدیق می شود، تکذیب داشته باشید.
مسئله تصدیق وتکذیب و بدیهی بودن ونبودن به موضوع گره خورده است. تصدیق کردن با موضوع داشتن نسبتی دارد. مسئله دلالت با مسئله معنا قرینند. گزاره ای که دلالت نداشته باشد، معنا هم ندارد واصلا راجع به چیزی حرف نمی زند. ما می بینیم که چطوری معنی ودلالت یک خبر، با بغرنج بودن با هم مرتبط هستند. اگر یک گزاره معنا داشته باشد،افرادش صددرصد معلوم نیست ودر اجزائش پوشیدگی هایی وجود دارد.
توجه کردن یعنی از چیزی به چیز دیگر رفتن. هر توجهی پیشاپیش تصدصق یک موضوعی است. توجه مجهول را پیش می کشد. توجه کردن مجهول را می سازد. "پرسش" بعد ازتوجه می آید. التفاط وتوجه دربارگی دارد. این دربارگی است که دارد همه ماجرا پیش می کشد. علم مدیون دلالت داشتن چیزی است که هم رابطه دارد وهم ندارد، هم فاصله دارد وهم ندارد.
الف وب باید پوشیده باشد، تا مسئولیت علمی اعمال شود( باید غفلت باشد تا شما بتونید گزاره علمی بدهید، اگر پوشیده باشد مسئولیتی در کار نیست، این پوشیدگی همیشه در علم کار می کند). مجهول در علوم کار می کند. علم مدیون مجهول است. چون "مجهول" است، بازی علم بی پایان می شود. (مسئولیت هم انگیزه علم است، وهم معنای گزاره های علمی است)