قطب بنیادهای نظری

برای دریافت نرم افزار بر روی لینک زیر کلیک کنید

مذهب
1396/2/3 يكشنبه گزارش نشست مذهب و نقش آن در بازسازی علوم اجتماعی گفتگوی علمی پروفسور برونو لاتور و حجت الاسلام حمید پارسانیا با موضوع «مذهب و نقش آن در بازسازی علوم اجتماعی» برگزار شد.
گفتگوی علمی پروفسور برونو لاتور و حمید پارسانیا با موضوع «مذهب و نقش آن در بازسازی علوم اجتماعی» در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم برگزار شد. در ادامه سخنان این دو محقق و پژوهشگر به تفصیل می آید؛
پروفسور لاتور
من درباره ارتباط دین و علوم اجتماعی در سنت خودم صحبت می کنم. منظورم از سنت خود، سنت غربی نیست. منظور مطالعات STS یا مطالعات اجتماعی تکنولوژی است. سعی می کنم تصویر دیگری از علم ارائه دهم. در یکی از کتابهای کربن که بخش اعظم مطالعات خود را به سنت شما و مذهب کاتولیک اختصاص داده است، ارتباط مادیت و وجودی فراتر از آن مورد بررسی قرار گرفته و من نیز از همان استفاده می کنم تا تقابل مطالعات دینی و علم و عقلانیت را نشان بدهم. در STS ما از همین موضع استفاده کنیم تا نشان دهیم علم چگونه تولید می شود و چگونه مادیت و روحانیت در تقابل با هم قرار می گیرند. چون عقلانیت علم در عمل به منصه ظهور نرسیده و وقتی در مطالعات علمی حرف از عقلانیت می زنیم باید ببینیم که در پژوهش تجربی منظورمان دقیقا چیست؟
این تعریف از مطالعات اجتماعی علم یا STS  به ما اجازه می دهد که درک درستی از علوم اجتماعی به دست بیاوریم. در سنت کلاسیک علوم اجتماعی بحث همیشه بر تقابل جامعه و فرد و نیز جدایی حوزه هایی مثل دین، طبیعت، جامعه، اقتصاد و ... از همدیگر بوده که هرکدام جداجدا مطالعه می شدند. ولی مطالعه پیوندها - در آن چیزی که من مطالعه می کنم- یعنی اینکه حیات جمعی مشتمل است بر هستومندها و اتصالاتی که بین اینها وجود دارد. در نتیجه تکنولوژی، اقتصاد، روان شناسی و ... همه اتصالات ما با جهان هستند. در واقع من به جای اینکه از تعریف امر اجتماعی شروع کنم، سراغ پیوند به عنوان اتصال این هستومندها با همدیگر خواهم رفت. اگر چنین تعریفی از علوم اجتماعی را درنظر بگیریم، در این صورت تصور دیگری از پیوند میان علم، افراد و اشیا به یکدیگر پیدا میکنیم. با این رویکرد دین در این مکتب خیلی اهمیت پیدا می کند چون دقیقا برقرارکننده ارتباط میان همه ماست و حتی اتصال دهنده با خداوند هم هست. باید ببینیم چه راه هایی برای پیوند وجود دارد و اقسام پیوند را درک کنیم. برای مثال حقوق و فقه یک راه ارتباط افراد با یکدیگر است. فناوری هم راهی برای چنین اتصالی هست و نیز علم. منظور من از جامعه، هم‌مکانی و تلفیق همه چیزها با یکدیگر است که در جای دیگری به آن شیوه هایِ بودن گفته ام.
این شیوه فهم جامعه به مثابه شیوه های مختلفِ بودن ازجمله دین، روانشناسی، سیاست؛ خیلی متفاوت است از آن چیزی است که بنابر سنت مالوف درباره مدرنیته گفته شده است. در واقع مدرنیته شیوه خیلی بدی از اجتماع بوده است. بنابراین من به جای امر اجتماعی از اجتماع استفاده می کنم. وقتی به این جلسه دعوت شدم با خرسندی آن را پذیرفتم چون احساس کردم که جایگزینی ممکن است پیدا بشود برای بحث قدیمی و ملال آور تقابل اسلام روحانی و غرب مادی. این تقابل درواقع از یک سوتفاهم در گفتگو ناشی می شود چون به نظر من ما هیچ وقت مدرن نبودیم. مدرنیته نیز به نظر من یک چیز ثابت و منجمد و اجباری نیست. من این بحث را در کتاب «مواجهه با گایا» تا حدودی توانستم توضیح دهم که دلمشغولی های محیط زیستی چگونه می تواند برای ما مسئله ساز شود.
برای من جالب است که ببینم در کنار غرب ملحد، لائیک و سکولار، جایی از جهان وجود دارد که در برابر این ماده گرایی مقاومت می کند. اینکه گفتم ما هرگز مدرن نبوده ایم، منظور ما غربی ها بود. ولی آنچه که بحث جدیدی است «گایا» است یعنی شورش این جهانی و زمینی همه علوم و ادیان. مدرنیزاسیون یک سرنوشت محتومی را برای همه در نظر گرفته بود ولی امروز همه چیز تفاوت کرده است. الان ما با مسئله زمین روبرو شده ایم. هیچ کشور، فرهنگ و جامعه مدنی نمی تواند نسبت به این مساله بی تفاوت باشد. چون آنچه که می تواند مبنای ما برای پیشرفت باشد را داریم از دست می دهیم. من علاقه دارم تقابل معنویت و ماده گرایی را در بحث با آقای پارسانیا به سرانجامی برسانم.
من به اینجا آمدم تا از شما سوال بپرسم. من علاقه ای ندارم به بحث متعارف نحوه مقاومت شما در برابر آن نسخه خیلی تقلیل یافته از ماده گرایی غرب بپردازم. می خواهم از موضع سنت خود به من کمک کنید که بتوانم با مباحث زیست محیطی و جهش محیط زیستی کنار بیایم. وقتی از مباحث غیردنیوی صحبت می کنم منظورم آن چیزی نیست که شما ممکن است از آن متوجه بشوید. منظورم این است که دیگر زمینی وجود ندارد که بخواهیم از آن استفاده کنیم. مثلا در ایران دیگر آبی وجود ندارد، هیچ هوایی برای تنفس وجود ندارد. وقتی در تهران بودم کوه زیبایی را می دیدم که رو به ما ایستاده بود و ما را قضاوت می کرد و می گفت شما با این وضعیت معماری که ایجاد کردید به هیچ وجه در حد و اندازه من نیستید! من این جا هستم که بپرسم شما با این تفسیر منحصر به فردی که از اسلام دارید، چطور می خواهید به ما اروپایی ها کمک کنید که بر این وضعیت محیط زیستی غلبه کنیم؟
حجت الاسلام حمید پارسانیا
 برای اینکه نظراتم را درباره دیدگاه پروفسور لاتور بیان کنم، ابتدائا یک گزارش اجمالی از دیدگاه ایشان می دهم و آن را با دیدگاه های متناظر مطرح شده به طور خاص دیدگاه هابرماس، وبر، برگر و ... درباره رابطه دین و علوم اجتماعی و حیات اجتماعی مقایسه می کنم.
آقای لاتور مفهوم nature یا طبیعت را یک اکتور جهان مدرن می دانند. یعنی جهان مدرن برداشتی که از طبیعت داشته را با عنوان nature  از آن یاد می کند. و این مفهوم از قرن ۱۷ شکل گرفته. از دیدگاه ایشان مفهوم طبیعت و عقیده به این مفهوم که دین را نیز چیزی از سنخ عقیده می داند نقش متافیزیک برای علم جهان مدرن ایفا می کند. بنابراین برخلاف آنچه که پوزیتویست ها فکر می کنند جهان مدرن بدون متافیزیک نیست. آقای لاتور دین را همان عقیده به چیزی می داند و معتقد است جهان مدرن خالی از عقیده به نوعی از متافیزیک نیست. از نظر ایشان عقیده به طبیعت یک ضددین است که در قالب دین یعنی قالب عقیده ظاهر شده است. گایا حقیقت چیزی است که جهان مدرن از آن به عنوان nature یاد کرده است.
گایا در اساطیر یونانی تجسم شخصیت زمین و یکی از اصلی ترین و کهن ترین خدایان یونان است. خداوندی فوق طبیعی و متعالی نیست، بلکه الهه ای حاضر در زمان است که هم افق با الهیات پویشی وایتهد عمل می کند. مفهوم گایا وقتی به جای طبیعت بیاید، شبکه معنایی علوم بخصوص علوم اجتماعی را در چگونگی مواجهه با زمین دگرگون خواهد کرد. از این طریق مسائل زیست محیطی که به صورت معضل برای جامعه بشری درآمده است حل خواهد شد. این صحبت ایشان من را یاد تاکید آیت الله جوادی که بارها در اعتراض به ادبیات امروز پیشنهاد می کردند انداخت که به جای کلمه «طبیعت» از کلمه «خلقت» استفاده کنیم.
ابتدا مقایسه می کنم بین مواجهه آقای لاتور با دین و متافیزیک و مواجهه برگر، وبر و هوکایمر و هابرماس. هابرماس نظریه پست سکولاریزم را مطرح کرده است. او بازگشت دین پس از غلبه سکولاریسم را واقعیتی می داند که جهان مدرن می تواند آن را تحمل کند. ولی دو شرط دارد: اول اینکه دین مرجعیت ساینس را بپذیرد و دوم اینکه دین مرجعیت عقل عرفی را بپذیرد. در دیدگاه هابرماس که تجویزی است دین تاثیری در علم و عقلانیت مدرن نمی تواند داشته باشد. بلکه با قبول قواعد علم و عقلانیت مدرن، فقط امکان حضور در جهان موجود را پیدا می کند. نظر آقای لاتور این نیست.
برگر نظریه افول سکولاریسم را مطرح می کند. وی پس از مواجهه با بازگشت مجدد دیانت به عرصه حیات و فرهنگ عمومی جامعه بشری که در اواخر قرن بیستم و عمدتا بعد از انقلاب اسلامی ایران رخ داد، از نظریه قبلی خود عدول کرد. نظر نخست برگر این بود که دین از عرصه سیاست و علم خارج شده و به زودی در پایان قرن بیستم از عرصه فرهنگ عمومی هم خارج می شود. خیزش دینی در کشورهای غربی و غیرغربی او را به این نظریه سوق داد که باورهای دینی لایه عمیقی از  نظام معنایی حیات را تامین می کند و برای آن بدیلی هم نیست. برگر متوجه این مساله هم هست که دین نیازمند به یک عقلانیت متناسب با خود است که عهده دار تبیین و دفاع از حقایق مربوط به آن باشد. او مشکل جوامع مدرن را در این می داند که فاقد عقلانیتی از این نوع است. توصیه او این است که برای تداوم حیات اجتماعی گریزی از ترویج و تبلیغ دین در فرهنگ عمومی نیست، بدون آن که عقلانیتی داشته باشیم که از حقیقت دین دفاع کند. یعنی جهان مدرن چنین عقلانیتی ندارد. در بیان برگر عرصه علم، سیاست و مدیریت فرهنگی جهان مدرن همچنان مستقل سکولار عمل خواهد کرد. و فرهنگ عمومی با روش های خطابی به حیات خود ادامه می دهد.
وبر ویژگی جهان مدرن را علم و عقلانیت ابزاری می داند. در دیدگاه او این نوع از علم و عقلانیت مستقل از ارزشها از جمله ارزشهای دینی است. هرچند که در خدمت اهداف دنیوی و قابل دسترس پدید آمده و رشد می کند. وبر البته از جوامعی یاد می کند که در آنها مدلهای دیگری از عقلانیت وجود داشتند که به داوری درباره خداوندگاران متعدد می پرداختند و حق و باطل آن را شناسایی می کردند. از نظر وبر جوامع دینی از آن نوع عقلانیت برخوردار بودند. و جهان مدرن فاقد چنین عقلانیتی است. چنین عقلی به دست کانت از بین رفت. و مردم در این جهان قدرت تمیز علمی نسبت به خداوندگاران متعدد را ندارند. از نظر وبر در این جهان مدرن هرکس از شیطان خود پیروی می کند. او قائل به این هم هست که جهان مدرن اسطوره زدایی کرده است. و این سخن او به این معناست که جهان مدرن فاقد متافیزیک اسطوره ای نیز هست.
هورکایمر نیز علم مدرن را مبتنی بر عقلانیت ابزاری دانسته و با بیانی روشن بر این نکته تاکید می کند که این نوع از عقلانیت ملازم با هستی شناسی و متافیزیک خاص است. در این هستی شناسی طبیعت ماده ای خام و بی جان است که در انتظار تصرف انسان قرار گرفته است. او برخلاف مارکوزه بر این عقیده است که هویت جهان مدرن و ساختارهای سیاسی و اقتصادی مبتنی بر این نوع از عقلانیت است و تغییر در این جهان با تغییر در این عقلانیت و متافیزیک رخ می دهد.
من شش نکته در مقایسه نظریه لاتور با دیگران بیان میکنم. اول اینکه از مقایسه نظریه لاتور با نظریات یاد شده دانسته می شود که ایشان به نقش متافیزیکی مفهوم طبیعت در علم مدرن و شبکه مفهومی آن توجه دارند. ولی از کنار لوازم و پیامدهای معرفت شناختی متافیزیک دینی به سرعت عبور کردند. و به این نکته تصریح نکردند که تغییر متافیزیک مدرن معنای علم و عقلانیت آن را نیز دگرگون می کند. نکته دوم اینکه پذیرش گایا و سخن گفتن از آن به عنوان حقیقتی که طبیعت صرفا ترجمه مدرن از آن است، مستلزم پذیرش نوع و یا دست کم سطحی از معرفت عقلی است که به شناخت حقیقت قائل باشد.
نکته سوم اینکه روی آوردن لاتور به گایا متاثر از سنت تاریخی جهان غرب است که ریشه در الهیات مسیحی یونانی دارد. گایا الهه ای است که جنبه تشبیهی یا تنزیلی در آن غلبه یافته است. و جهت تنزیه و تعالی در آن از بین رفته است. و این خصوصیت همانطور که کلمه گایا به آن دلالت دارد ریشه در فرهنگ یونانی و ریشه در آمیختگی مسیحیت با آن فرهنگ دارد. در شورای نیقیه اول (۳۲۵ میلادی) دیدگاه مسیحیانی که ساحت متعالی خداوند را حفظ می کردند از رسمیت خارج شد. و حضور خداوند مسیح بدون تنزیه دیده شد و پدر همان پسر شد. این امر در شورای قسطنطنیه به روح القدس نیز سریان یافت. و هگل این میراث الهیاتی مسیحیان را در فلسفه خود به صورت فلسفه شدن درآورد. یعنی افق متعالی و ثابت هستی را نادیده گرفت. و وایتهد الهیات پویشی را با استفاده از این عقبه بنیان نهاد. و گایای لاتور از این الهیات بهره می برد.
نکته چهارم این است که مفهوم گایا و عقبه مسیحی یونانی آن با سنت دینی جهان اسلام که تشبیه و تنزیه را با یکدیگر جمع می کند متفاوت است. لاتور الهیات مقابل خود را الهیات تنزیهی می داند و از آن گریزان است. حال آنکه الهیات اسلامی الهیات تنزیهی محض نیست. خداوند در اسلام یک امر متعالی و گسسته از طبیعت و زندگی روزمره انسانی نیست و چون او کمال مطلق است، ضمن تمایز با تمام موجودات مقید، هیچ امر محدود و مقیدی از احاطه، اشراف و حضور او خارج نیست.
او به اعتبار و به لحاظ فیض و رحمت گسترده خود با همه اشیا همراه و قرین است و در همه آنها حضور دارد. بدون آن که آمیخته و ممزوج با آنها باشد و از همه اشیا فراتر است و بدون آن که دور و منعزل از آنها باشد. در الهیات اسلامی که همه آنچه که آقای لاتور از حضور و همراهی خداوند با مخلوقات این جهان توقع دارد، وجود دارد. بدون آن که خداوند و فیض گسترده او مقید به قید طبیعی، زمانی و یا مکانی شود. او با همه همراه است، به همه رنگ و تعین می دهد، بدون آن که خود به رنگ، تعین یا قیدی درآید. و به همین دلیل انسان مسلمان در همه فعالیت های روزانه خود و همه ارتباطاتی که با دیگران و دیگر اشیا دارد، خود را در محضر خداوند و در تعامل با او می بیند. او وقتی که به تجارت و اقتصاد مشغول می شود، اگر ادب محضر الهی را رعایت کند، دوست خداست. مرد هنگامی که برای توسعه زندگی خود تلاش می کند و هنگامی که زن به همسر خود می خندد در راه خدا تلاش می کند.
نکته پنجم اینکه در الهیات اسلامی با آن که هریک از موجودات عالم نظیر گایا موجودی زنده و با ادراک است ولیکن هرکدام از آنها کارگزار و نشانه های خداوند واحدی هستند که رب العالمین است. آن خداوند واحد اصل و حقیقت زمین نیست، بلکه اصل و حقیقت همه موجودات و اکتورهایی است که آقای لاتور از آنها یاد کردند و در صورتی که اکتورها و ترجمه هایی که از انها می شود درست نباشد آنها پاسخ منفی داده و مقاومت خود را از موضع همان ترجمه ارائه می دهند. بنابراین در الهیات اسلامی، مقاومت به آنچه که مدرن ها طبیعت می نامند محدود نمی شود، بلکه در تمام شبکه ای که جهان مدرن را ایجاد کرده است زمینه مقاومت وجود دارد. پروردگار عالمیان تنها از طریق طبیعت نیست که پاسخ منفی خود را به انسان می دهد، بلکه از درون خود انسان نیز پاسخ خود را بیان می کند.
نکته ششم اینکه خداوندگاری که لاتور در عبور از جهان مدرن برمی گزیند و از عقیده به آن سخن می گوید الهه ای است که ایشان را برای پاسخ به مشکلات زیست محیطی امروز از آن یاد می کند. تردیدی نیست که انسان از ناحیه محیط زیست با  تهدیدات گسترده ای رویاروست. ولی مشکلات  انسان معاصر به این مسئله محدود نمی شود. نظام اجتماعی زیست همانگونه که برگر توجه دارد نیازمند به حوزه ای از معناست که اصل زندگی و مرگ او را توجیه کند. در فرهنگ مدرن مرگ زلزله ای است که همه پیوندهای کنشگران را درهم فرومی ریزد. لذا تداوم کنش ها جز با فراموشی مرگ و یا عبور از آن ممکن نیست. و الهه طبیعت نمی تواند کانون بحران این پدیده را به ساحل آرامش درآورد. الهیات توحیدی اسلام با حفظ خصلت تنزیهی خود به دلیل اینکه هستی را به افق زمین و زمان محدود نمی کند، از خداوندی سخن می گوید که مرگ را دروازه عبور از محدودیت های زمانی و آستانه ورود به سعادت ازلی و ابدی می داند. در الهیات پویشی چنین ظرفیتی وجود ندارد چون در هستی شناسی اش جایگاه ثابتی که ازلی و ابدی باشد وجود ندارد. علی «ع» مرگ را یک معرفت جدید می داند و می فرماید انسان چه در شب و چه در روز بمیرد سرمدی و ازلی می شود.
پاسخ پروفسور لاتور به حجت الاسلام پارسانیا
«سواد الهیات اسلامی آقای پارسانیا بالاست و من کاتولیک هستم و در این مسائل نوپا هستم». من اگر همه متن ایشان را خوانده بودم می توانستیم بحثی گسترده داشته باشیم ولی الان فقط درباره یک فصل از کتاب مواجهه با گایا که ارسال کرده بودم صحبت می کنیم.
من نمی خواهم که به همه صحبت های ایشان پاسخ داهم. فقط به آن قسمتی که به سوال من پاسخ دادند می پردازم. قبل از کنفرانس ۲۰۱۵ محیط زیست در پاریس، پاپ فرانسیس کتابی نوشت با عنوان «بیایید ببینیم». این متن بسیار مهمی بود که از منظر مسیحیت ارتباط بین الهیات، سیاست و محیط زیست را نشان می داد. از خلال مذاکرات طولانی که با آقای پارسانیا داشتم متوجه شدم که دو سنت می توانند حرف های زیادی داشته باشند در ارتباط محیط زیست و الهیات و ترکیب این دو. از موضع کاتولیکی میراث خوبی برای مواجهه با مسئله محیط زیست در اختیار داریم. پاپ در کتابی که ذکر کردم این مسئله را در رابطه با نابرابری در دسترسی به قدرت در نقاط مختلف جهان بررسی کرده است.
اگر تا به حال از دیانت مسیحیت برای مواجهه با این وضعیت کمک نگرفته ایم، به همان نسبت از فلسفه اسلامی نیز کمک نگرفتیم. این مسئله خوشحال کننده ای نیست. مسیحیت و اسلام به جهانیان هیچ راه حلی روشنی برای مقابله با بحران محیط زیست نداده اند. تلاش من این است که با گفتن کلیات بحث را ساده سازی نکنم. در اناجیل سه گانه جمله ای هست که می گوید شراب جدید را نباید در بطری بریزید چون ممکن است از بین برود. بحث من این است که محیط زیست چقدر می تواند از منظر سیاسی و دینی جایگاه مهمی داشته باشد.
به نظر من دوگانه ایمننس و ترانسندنس نمی تواند برای مواجهه با بحران محیط زیستی مواجه باشد. چه در سنت شما و چه در سنت من. گایا همه طبیعت نیست، یک لایه خاص از آن است که هم اکوسیستم را می سازد و هم سازمان ما را تشکیل می دهد. شاید بتوان به آن عاملیت گفت. و این را برای حل دوگانه مادی گرایی و ترانساندانس مطرح کردم. گایا ایمننت هست ولی در معنایی به غایت متفاوت از معنای ماده در تاریخ فلسفه غرب و شرق.
جناب پارسانیا پرسیدند که ایا در فلسفه علم و معرفت شناسی چگونه مورد استفاده قرار می گیرد؟ من می گویم می شود. گایا چیزی است که اگر دانشمندان آن را در طرح ریزی هایشان مبنا قرار دهند با نوع خاصی از سیاست مواجه می شوند و دیگر علم را صرفا نمایش فکت های عینی درنظر نمی گیرند. اگر دانشمندان گایا را مبنای عمل خود قرار دهند به نوعی در تقابل با دشمنان محیط زیست قرار خواهند گرفت.
اگر آن چیزی که آقای پارسانیا فرمودند و پاپ گفته است درست باشد، باید اینطور باشد که ایتالیا و ایران بهترین نوع از مدیریت و چشم انداز نسبت به زیست بوم را داشته باشند و نسبت به مخلوقات خداوند بیشترین توجه را داشته باشند. در این صورت ایران را باید در جبهه مقدم محیط زیست ببینیم، سرزمینی سرشار از آب و باغ ها و در یک کلمه بهشت. اگر چنین چیزی درست باشد و در اسلام ارتباط وثیقی میان خداوند و طبیعت وجود داشته باشد، در این حالت باید توجه به مخلوقات خدا در درجه اول اهمیت قرار بگیرد. در حالی که اینطور نیست. در زبان لاتین دین نقطه مقابل بی توجهی و غفلت است. در واقع منصفانه است که بگوییم وجوه مادی زمین را مورد بی توجهی قرار دادیم. حال آنکه شما مدام این مسئله را به خداوند مرتبط می کنید در حالی که ما داریم از علم، فناوری و ... صحبت می کنیم.
من با همه حرف های آقای پارسانیا موافقم که گفتند دین مسئله ای مربوط به گذشته نیست و ما با استفاده از آن می توانیم علوم اجتماعی را بازسازی کنیم. ولی از شما می پرسم الان معنویت اسلام و مسیحیت چه تاثیری در سیاستگذاری ها دارد؟ ما برای اینکه بتوانیم کوه ها و دریاها را نجات دهیم و مسئله آب و هوا را حل کنیم، چه کمکی می توانیم از معنویت اسلامی بگیریم؟ پان فرانسیس مسئله زیست بوم را به نابرابری سیاسی ارتباط داده است. گایا خدا نیست، طبیعت نیست، گایا یک بار دیگر هستی سیاسی را از نو بوجود آوردن است. همان هستی که روی زمین وجود دارد. گایا سلطه نیست، از آن شکوه و شخصیت برمی آید و ما را وامی‌دارد که اقدام کنیم. این جمله که خداوند در تمام ذرات وجود دارد، البته چیز زیبایی است ولی نتیجه و برونداد آن چیست؟ منظورم این است که چه تاثیری در سیاستگذاری روزمره ما دارد.
پاسخ حجت الاسلام پارسانیا به پروفسور لاتور
دو نکته در ارتباط با صحبت هایی که آقای پروفسور بیان کردند می گویم. اول درباره راهکار مسیحیت و اسلام درباره محیط زیست. در پاسخ به این مسئله باید بین دو امر تفکیک قائل شویم. شما جایگاه واتیکان را در تدبیر زندگی مردم اروپا می دانید. واتیکان همین مقدار که حضور دارد، به دلیل جایگاهی است که جهان مدرن به آن داده است وگرنه همین مقدار هم جایگاه نداشت. نگاه هابرماس و برگر را به دین دیدید. اینها برای حفظ جهان مدرن، برای دین جایگاهی را درنظر می گیرند. به تعبیر مارکس بورژوازی همه چیز را دود می کند و به هوا می فرستد. من تحلیل مارکسیستی را به صورت همه جانبه نمی پذیرم اما می خواهم بگویم که دین در عمل در جهان امروز خیلی کم اثر دارد آن هم به اندازه ای جهان مدرن به آن اجازه می دهد.
دین با صرف نظر از این فرصت عملی که دارد، به لحاظ نظری چه راهکارهایی را می تواند پیشنهاد دهد؟ ما می توانیم از پاپ بپرسیم اگر شما می توانستید عملیات کنید چه رویکردی را نسبت به طبیعت توصیه می کردید؟ این دو امر نسبت به آنچه که در اسلام هست هم به لحاظ نظری قابل تفکیک است. سوال دوم این است که پس چرا عمل نمی کنید؟ پاپ نمی تواند عملیات کند.
اما چرا در اینجا و در ایران عمل نمی شود؟ ممکن است که عوامل اینجا با عواملی که در رم وجود دارد فرق کند. ممکن است که عوامل اجتماعی متفاوت از عوامل اجتماعی واتیکان وجود داشته باشد. ممکن است نوعی اخلاق تربیتی در جامعه ما وجود داشته باشد که به آنچه که می دانند عمل نمی کند.
به نظر من اقتضای نگاه دینی به عالم این است که یک مسلمان به لحاظ اخلاقی و حقوقی موظف به رعایت حقوق محیط زیستی است. هیچ مسلمانی حق ندارد به خاطر منافع اقتصادی یا زندگی دنیوی اش حقوقی که طبیعت دارد را نادیده بینگارد. اما مسلمانان چقدر به این حقوق آشنایند و چه مقدار به آن عمل می کنند و چه مقدار عوامل اجتماعی زمینه تربیت اسلامی و یا رفتار متناسب با او را به آنها اجازه می دهد؟ اینها تحقیقات خود را می طلبد. نیاز هست که شما مدت بیشتری در حوزه مسائل فرهنگی و اجتماعی ما حضور داشته باشید تا عوامل موثر در اینجا را بشناسید. شما از دور نگاهی اجمالی دارید و به سرعت داوری می کنید.
نکته دوم این است که مسئله اصلی ما در مواجهه با طبیعت، خود طبیعت نیست. مشکل اصلی از انسان شروع می شود و در آخر خود را در طبیعت نشان می دهد. مواجهه غلط با طبیعت و ترجمه غلط حقیقت طبیعت به خاطر ترجمه غلطی است که انسان از خود دارد. نقطه بنیادین حل این مسئله در شناخت درست خود شروع می شود. حقیقت طبیعت در حجابی گرفتار است که مربوط به خودش نیست، مربوط به انسان است. تا انسان این حجاب از درون خود برندارد، از طبیعت برداشته نخواهد شد.
نتیجه گیری
پروفسور لاتور در پایان این نشست گفت: من از شما تقاضای کمک کردم و می خواستم که شهر رم را به قم یعنی مرکز دو دین بزرگ را به هم متصل کنم. سوال من این بود که آیا می توانم به کشور خود برگردم و بگویم در قم توجهات متفاوت عملی و نظری وجود داشت که می توان آن را در بوم شناسی سیاسی اسلامی سراغ گرفت؟
دکتر پارسانیا در پاسخ به پروفسور لاتور گفت: آثار نسبتا مدونی در این حوزه به زبان فارسی داریم. اگر بخواهد کار جدی تر پیش برود، باید مراکزی که در قم هستند با مراکزی که در آنجا هستند همکاری پژوهشی مشترک تعریف کنند. از جمله کارهایی که در حال انجام است دانشنامه محیط زیست است که در جامعة المصطفی در حال انجام است.
 
نسخه قابل چاپ
طراحی و پیاده سازی : مرکز برنامه ریزی و نظارت راهبردی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)


مجری سایت : شرکت سیگما